محل تبلیغات شما

طی دیداری که با خانواده این دوشهید عزیزداشتم و طرح جمع آوری آثار شهدا رو پیگیری میکردیم ،پس از مصاحبه که نوبت به آثار رسیدمادر گفت ما از شهیدانمون هیچ اثاری نداریم فقط یک برگ نامه از مسعود به جا مونده کهپاره وخراب شده.

خوشحال شدم و گفتم همین هم برای ما غنیمتهست میبریم و ترمیم کرده و بازمیگردانیم.

متن نامه خیلی زیبا و خاص بود و پر از شیطنتوقتی به منزل برگشتم دوستان پرسیدند امروز چی نصیبت شده ؟ گفتم یک نامه خیلی جالب ،امامواظبش باشید .

چند روز بعد که داشتم مدارک را بررسی میکردمو لیست میگرفتم تا تحویل بنیاد شهید دهم و به استان ارسال شود متوجه شدم که نامه مسعودنیست هر چه بیشتر گشتم نبود که نبود .

دنیا روی سرم خراب شد .به هیچ وجه نمیتونستمباور کنم که نامه یک شهید که تنها یادگار برای مادرش هست رو گم کرده باشم با خودم مرتبزمزمه میکردم خیانت در امانت .

دوستان ناراحتی و آشفتگی منو که دیدند پرسیدندچی شده؟ موضوع را مطرح کردم .وگفتم من چندمرتبه همه جا را گشته ام ندیدم

همگی چند مرتبه همه مدارک راچک کردند وبه کمکم امدند اما .

میگفتند غصه نخور پیدا میشه تا الان سابقهنداشته تو چیزی گم کنی.

کار به جایی رسید که دست به نذر و نیازبرداشتم .دوستان گفتند ما هم نذر صلوات میکنیم و اگر پیدا شد باید شیرینی بدهی.قبولکردم.

چند روز گشتیم و چاره نشد گفتم باید برومسراغ خود کاکام مسعود .با رفقا رفتیم گار شهدا مستقیم رفتم سراغ خودش و فاتحه ایخواندم و باهاش حرف زدم و رفتم .بعد از من هم رفقا.

چند قدمی دور شده بودم که یکی از دوستانمکه از سادات بود منو صدا زد گفت جواب داد

با تعجب پرسیدم :چی؟؟؟

گفت : به مسعود گفتم کمک کنید نامه پیدابشه خیلی ناراحته

بلافاصله صدایی شنیدم که گفت: سید کمکشکن بازم بگردید. منم بهش جواب دادم ما گشتیم نبود کار ، کار خودته .

چشمانم برقی از شادی زد و کمی خیالم راحتشد.

از این چنین عنایاتی از طرف شهدا قبلا همبرایمان اتفاق افتاده بود و شنیده شدن صدای مسعود برایم عجیب نبود

به منزل برگشتیم ودوباره جستجو کردیم وباز یافت نشد.روز بعد باید مدارک را تحویل میدادم با دلی پر از غم همه پاکت ها را کهرفقا درون نایلون گذاشته بودند برداشتم و رفتم بنیاد شهید.

آقای شعله رئیس بنیاد شهید اتاق فرهنگیرا در اختیارم گذاشتند و گفتند با خیال راحت یک مرتبه دیگه کامل لیست بگیر و این فرمرا پر کن.

درب اتاق را بستم و پاکت ها را بیرون کشیدم.

ای وااااای خدااا

دادی زدم و روی صندلی نشستم .

دوستم پاکت ها را برعکس درون نایلون گذاشتهبود و الان که آنها را بیرون کشیدم تمام محتویات انها روی زمین ریخته شده بود .دلممیخواست گریه کنم .حالا چطور دست تنها این همه اثار رو از هم تفکیک میکردم و درون پاکتخودش قرار میدادم؟؟

چندتا نثار دوستم کردم و دست به کارشدم .

رسیدم به نامه ها ، مجبور بودم تک تک چککنم ببینم اسم کدام شهید درون نامه هست و ان را جدا کنم .ناگهان سر جایم خشکم زد .خدایمن نامه مسعود

همان لحظه انگار شک بهم وارد شد میشد حضورشهید مسعود رو در اتاق حس کرد حس عجیبی بود .غیر از این نبود که ریختن. مدارک لطف ومدد شهید بوده باشد.

دقت کردم دیدم دوستانم زمانیکه نامه شهیدرا مطالعه کرده اند اشتباها ان را در پاکت مربوط به شهید محمدرضا جوهری که آثار بسیارزیادی داشت گذاشته اند.

خوشحال شدم و سریع به دوستانم اطلاع دادم.گفتند بدون شیرینبرنگرد

پس از اتمام کارم شیرینی خریداری کردم ورفتم منزل و با دوستان به نزدیکی ابشار که کنار منزلمان بود رفتیم . از این ساعت شادیمانفیلم هم تهیه کردم تا یادگار بماند و یادم نرود که شهدا ناظرند و همقدم با ما پیش میآیند .

متن وصیت نامه شهید مسلم بهروز

تصویرومتن وصیت نامه شهید بهروز

سروده مرحوم حاج حسین بهروز بمناسبت اولین اربعین حسینی . زبان حال حضرت زینب ‌ ع . با برادرش

شهید ,نامه ,مسعود ,هم ,پاکت ,نبود ,بود و ,و رفتم ,از این ,ها را ,پاکت ها ,درون نایلون گذاشته

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خورشید کرم 孤單的鳥巢 book mark کشکول John's receptions circontcopconf flureljebul Mary's notes پایگاه مقاومت شهید زمانی روستای خلیل کلا بک گراند مجله عمومی کاربران